امام آن موقع در مدرسه فیضیه تدریس داشتند طلبه ها به درس ایشان می آمدند روزی هنگام درس امام بود، مشاهده کردیم که ایشان وارد مدرس شدند و بلافاصله برگشتند تعجب کردیم که چرا ایشان درس نگفتند   بعدا معلوم شد که ایشان وقتی وارد مَدرَس شدند دیدند چند طلبه در آنجا در حال درس و بحث هستند وقتی از امام سوال کردیم که چرا درس نگفتید و برگشتید؟ فرمودند ما با آنها چه فرقی داریم؟ همه ما طلبه ایم ما می خواستیم درس بگوییم آنها زودتر از ما آمدند حق آنهاست که امروز در آنجا مشغول درس و بحث باشند»   منبع صراط اندیشه و عمل، آیت الله ابوالقاسم علیدوست، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ پنجم، 1398، صفحه 383  
  روزى یکى از ن مدینه خدمت حضرت زهرا علیها السلام رسید و گفت مادر پیرى دارم که در مسایل نماز، سؤالات فراوانى دارد و مرا فرستاده است تا آن مسایل شرعى را از شما بپرسم حضرت زهراعلیها السلام فرمود بپرس آن زن، مسایل زیادى طرح کرد و براى هر یک از آن‌ها، پاسخ شنید   در ادامه گفت و شنود، آن زن از کثرت پرسش‌ها خجالت کشید و گفت اى دختر رسول خدا از این که فراوان خدمت می‌رسم و با سؤالاتى زیاد شما را به زحمت می‌اندازم، معذرت می‌خواهم   فاطمهعلیها السلام فرمود باز هم بیا و هر آنچه سؤال برایت پیش می‌آید، بپرس آیا اگر کسى اجیر شود که بار سنگینى را به بالاى بام ببرد و در مقابل، صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کارى براى او دشوار خواهد بود؟ گفت خیر حضرت ادامه داد من در ازاى هر مسأله‌ای که پاسخ می‌دهم، بیش از فاصله بین زمین تا عرش، جواهر و لؤلؤ پاداش می‌گیرم؛ پس سزاوار است که بر من سنگین نیاید   منبع جامی از زلال کوثر، آیت الله مصباح یزدی، ص 126   متن روایت در التفسیر المنسوب إلى الإما
آخرین جستجو ها